در این سایت داستان من به صورت زنده ارائه می شود.

فصل سی و ششم

ساعت زمان

_منظورت چیه هری؟

_بیا ... خودت می فهمی ...

همگی با هم برای طرح سؤالاتشان به سمت اتاق مک گوناگال حرکت کردند. وقتی به آنجا رسیدند، جیمز چند بار تق تق کرد.

_بیاین تو!

جیمز در را باز کرد و همگی وارد شدند. مک گوناگال نگاهی عمیق به آنها انداخت و گفت:

_حدس میزدم که بیاین ... بشینین تا جواب سؤالاتون رو بدم ...

مک گوناگال این را گفت و با دستش چند صندلی احضار کرد تا همه بتوانند بنشینند.

_خب کی می خواد اولین سؤالو بپرسه؟

جیمز سریعاً گفت: من!

_خب می تونین بپرسین آقای فلامل.

_ چطوره که ما توی یه زنگ، دو تا درس داریم؟

... و او هم دقیقاً همان جواب موردنظر هری را داد:

_حتماً شما ساعت زمان رو می شناسین ... با استفاده از اون، ما در یه زمان دو کلاس واستون گذاشتیم. در آغاز روز که همگی انرژی دارین، دو کلاس پیاپی رو دارین ... بعدش به ازای هر کلاس، به اندازة وقتش، فرصت استراحت دارین ... یعنی دو ساعت کلاس میرین و بعدش به عقب برمی گردین و دو ساعت استراحت می کنین ... من پیشنهاد می کنم که در این دو ساعت یه مقدار غذای مقوّی بخورین تا واسة کلاسهای بعدیتون انرژی داشته باشین؛ چون کلاس ها فشرده و انرژی گیر هستن؛ اما بهتون قول میدم خسته کننده نیستن ... در مورد خود کلاس ها هم بعداً اساتید بهتون توضیح میدن که روش کارشون چطوریه ... در بعضی دروس، سطوح اولیشون رو قبلاً گذروندین، پس از اول شروع نمی کنین و سطوح پیشرفتش رو می خونین ... مطمئن باشین که تا حدی آموزش می بینین که بتونین از پس چندین کارآگاه یا مرگخوار خوب بربیاین ... باید بدونین که این برنامه رو هم تابلوی آلبوس واستون چیده ... به من هم اطمینان داد که می تونین از پسش بر بیاین ... پروفسور فلامل هم طلسمی رو ایجاد کردن که به طور خودکار در ساعت 5 صبح همگی بیدار بشید تا بتونید یه صبحانه ی خوب بخورین و برای شروع کلاس هاتون آماده بشین ... حالا اگه سؤال دیگه ای دارین بپرسین ...

هری پرسید: اساتید درس های جدید کیا هستن؟

مک گوناگال پاسخ داد: سر هر کلاس خودتون می فهمین ... سؤال دیگه ای ندارین؟

رون پرسید:

_من شنیده بودم که فقط یه ساعت زمان تو دنیا هست؛ یعنی همون که به هرمیون داده بودین، بعدش هم به وزارتخونه برده شد ... این ساعت زمان رو از کجا آوردین؟

مک گوناگال پس از مکث کوتاهی پاسخ داد:

_آقای مالفوی یه مدتیه که دارن واسة محفل جاسوسی می کنن ... با استفاده از اطلاعاتی که ما به آقای مالفوی دادیم، یکی از جاسوس های مرگخوارا توی وزارتخونه این ساعت رو از اونجا دزدید. سوروس اسنیپ هم از ولدمورت این ساعت رو برای آموزش آقای مالفوی قرض گرفتن ... ایشون یه مدت زیادی با استفاده از این ساعت توسط سوروس اسنیپ آموزش داده شدن و در این زمان برای محفل هم جاسوسی می کردن و اطلاعات زیادی رو تا جایی که قفل مغزیشون اجازه می داد، به محفل دادن؛ اما به خاطر قفل مغزی دیگه ای که پروفسور فلامل برای ایشون درست کردن، لو نرفتن ... الان هم یه گزارش واسه ی ولدمورت فرستادن و گفتن که واسه تداوم جاسوسی از ما توی هاگوارتز می مونن ... پروفسور با اصلاح کردن حافظه ی یه مرگخوار، طوری وانمود کردن که در اثر اشتباه اون مرگخوار، ساعت زمان نابود شده که در این ماجرا هم آقای مالفوی نقش بسیار پررنگی داشتن. در واقع ایشون نقش جاسوس دوجانبه رو دارن. امیدوارم با ایشون نهایت همکاری رو داشته باشین.

ارنی با خشم گفت: اینم حتماً مثل اون اسنیپ عوضی ...

هری قاطعانه گفت: ساکت شو ارنی!

ارنی با تعجب نگاهی به هری انداخت و ساکت شد ... چنین برخوردی از جانب هری، آن هم در مورد کسی مثل دراکو مالفوی، برای خود مک گوناگال هم عجیب بود ... او پاترها رو خوب می شناخت!

******************

دیوار های سیاه ... خنده ی شیطانی ... چشمان قرمز ...

_تعظیم کن هری!

_من جلوی تو تعظیم نمی کنم!

_گفتم تعظیم کن ... تعظیم کن ...

صداها بلندتر و خشمگین تر شد:

_گفتم تعظیم کن ... تعظیم کن ... ایمپریو ... تعظیم کن ...

_من تعظیم نمی کنم...

_چرا ... تو تعظیم می کنی ... ایمپریو ... تو تعظیم می کنی ...

کمر هری خم شد ... کم کم بر میزان خمیدگی آن افزوده شد ...

هری با وحشت از خواب پرید. همزمان همه ی دوستانش هم از خواب بیدار شدند.

هری چند ثانیه تند نفس کشید تا بدنش با جذب اکسیژن کافی به وضعیت نرمال برسد. شانس هری این بود که دوستانش متوجه این موضوع نشده بودند. پس از یک دقیقه، از تختش جدا شد و پس از احوالپرسی با دوستانش، پوشیدن لباس و شستن دست و صورت، همگی برای صرف صبحانه حرکت کردند. سر میز صبحانه، سال ششمی ها دیده نمی شدند، چون هنوز بیدار نشده بودند. پس از صرف صبحانه همگی به سمت نخستین کلاس ترم جدیدشان حرکت کردند. هنوز چند قدمی نرفته بودند که پاترونوسی به شکل یک عقاب به هری رسید و در ذهن هری صدای فلامل آمد: بیاین به سالن دوئل.

هری رو به دوستانش گفت: میریم سالن دوئل.

******************

وقتی وارد سالن دوئل شدند، نیک و ساحره ویکتور را مشاهده کردند. به طرز عجیبی سالن نزدیک به ده برابر شده بود و هیچ میز و نیمکتی هم در آن به چشم نمی خورد.

نیک با لبخندی گفت:

_به اولین کلاستون خوش اومدین ... همه ی کلاس هاتون به جز کلاس دومِ صبح (ت.ن: ساعت 6-8) اینجا برگزار میشه ... اون کلاس هم به خاطر همزمانی با این کلاس در کلاس تغیرشکل یا به عبارتی دفتر پروفسور مک گوناگال برگزار میشه ... من دیگه حرفی ندارم ... خداحافظ ...

نیک این سخنرانی کوتاه را انجام داد و از سالن خارج شد. ساحره ویکتور سخنانش را شروع کرد:

_به اولین کلاستون در این ترم خوش اومدین ... شما تا حالا در شش سال گذشته و ترم اول این سال، 7 سطح از درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو گذروندین. در این ترم به صورت فشرده، تا سطح 14 رو می خونین و این در حالیه که یه کارآگاه در دورة کارآگاهی، فقط تا سطح 10 رو می خونه. از اونجا که تعداد زنگ های اختصاص داده شده به هر درس متناسب با تعداد سطوح مورد تدریسه، پس ما کمبود وقت هم نخواهیم داشت ... از همین الان کارمونو در سطح 8، با مروری کوتاه بر سپر مدافع و طلسم آتش زا شروع می کنیم ...

******************

پس از اتمام اولین کلاسشان، هر ده نفر دستهایشان را در هم قفل کردند تا به سفر زمان بروند. هری در اقدامی عجیب قبول کرد که دستش را در دست مالفوی حلقه کند. دراکو هم ساعت را بر روی دو ساعت قبل تنظیم کرد و لحظه ای بعد آنها به دو ساعت قبل سفر کردند. به سمت دفتر مک گوناگال به راه افتادند. وقتی به کلاس رسیدند و وارد آن شدند، هیچکس را در آن ندیدند. ظاهر کلاس هیچ تغییری نکرده بود. چند دقیقه ای منتظر ماندند تا اینکه ابرفورث وارد کلاس شد و بدون مقدمه شروع به سخنرانی کرد:

_در این کلاس سه سطح از زبان های باستانی رو می خونین ... بعدش به طور کامل روی اونا تسلط خواهید داشت. من سه زبان اصلی جادوگران قدیم انگلستان رو براتون انتخاب کردم که تمام زبانهای دیگه از اونا نشعت می گیرن؛ در واقع زبان های دیگه از تلفیق این زبان ها به وجود اومدن. اگه اینا رو خوب یاد بگیرید، در واقع همة اونا رو هم یاد گرفتید و به طوری کلی هیچ نوشته ی تاریخی نیست که نتونید ترجمه کنید ... کارمونو با اولین حرف از ...

******************

بعد از دو کلاس طولانی، اولین وقت استراحت دو ساعته ی آن ها فرا رسید. به سالن اصلی رفتند و بر روی چند صندلی نشستند. ابرفورث در پایان کلاس به آنها گفته بود که اگر می خواهند میان وعده ای بخورند، به اینجا بیایند. وقتی بر روی صندلی هایشان نشستند، ده ساندویچ آماده جلوی آنها ظاهر شد و همگی با اشتهای زیاد آنها را خوردند و اندکی از گرسنگی خود را برطرف کردند. ده دقیقه مانده به پایان دو ساعت، به طرف سالن دوئل حرکت کردند. در این هنگام مالفوی لحظه ای جلو آنها را گرفت و گفت:

_تا حد امکان باید از دیده شدن توسط خودمون جلوگیری کنیم. وقتی می خوایم بریم به طرف سالن دوئل، نباید از طرف دفتر مک گوناگال بریم. ضمناً وقتی اونجا رسیدیم، اگه هنوز کلاس تموم نشده بود، باید پشت چند تا مجسمه قایم بشیم، تا کپی هامون بگذرن ... در واقع الان کپی هامون کم کم از کلاس دفاع، خارج میشن ... خب دیگه بریم ...

دراکو این سخنان را با حالتی بی تفاوت گفت و سپس همگی حرکت کردند. وقتی که به آنجا رسیدند، متوجه شدند که که کلاس تمام شده است. رون در طرف دیگر سالن خودش را دید که در حال خروج از راهرو بود. رون به خودش اشاره کرد و گفت: چه باحال ... اون منم ...

هری جلوی دهن او را گرفت و گفت: رفیق ... نباید اونا صدای ما رو بشنون ...

سپس همگی وارد سالن شدند. کلاس طلسم ها داشتند. در درون سالن، مک گوناگال منتظر آنها بود. مک گوناگال ده نیمکت و یک تخته سیاه جادویی و معلق را در گوشة سمت چپ سالن درست کرده بود. او نیز شروع به سخنرانی اولیة کلاس کرد: منم بهتون خوشامد میگم ... با روال کار آشنا شدین ... کلاس منم اینطوریه که اول یه طلسم و توضیحاتش رو واستون می نویسم و خوب حفظش می کنید و بعدش در طرف دیگه ی سالن تمرینش می کنید ... یه کارآگاه تا سطح 10 رو بیشتر نمی خونه؛ اما شما تا سطح 12 می خونین ... کارمونو با طلسم ...

******************

پس از دو ساعت استراحت، دوباره به سالن دوئل برگشتند. نیک منتظرشان بود.

با لبخندی سخنانش را شروع کرد: خوش اومدین ... این یه درس مخصوص دوره ی کارآگاهها هست که آلبوس خواسته به شما آموزش داده بشه ... کارآگاهها هم همین یه سطح رو می گذرونن؛ ولی من سعی می کنم بیشتر از یه کارآگاه بهتون یاد بدم. درس خیلی ساده رو راحتیه و میشه در همین سطح بر این شاخه از جادو به طور کامل تسلط پیدا کرد. من بهتون یه راه هایی واسة نفوذ به بعضی قفل های جادویی که ولدمورت درست می کنه، یاد میدم؛ تا حدی که بتونین تغییر حافظه ی اون رو برگردونین؛ اما مسلمه که اگه اون بخواد از شیوه های پیشرفته استفاده کنه، هیچکس نمی تونه ذهن رو برگردونه و یه نفر مثل من شاید فقط متوجه بشیم که تغییرحافظه ای صورت گرفته! پس همین یه سطح واسة شما کافیه ... تمام تلاشتون رو بکنین ...

******************

کلاس بعدی، کلاس جادوهای حفاظتی بود و استاد آن هم پروفسور لوپین بود.

لوپین هم پس از سلام و خوشامدگویی، با یک لبخند، اندکی برایشان سخنرانی کرد:

_طلسمهای حفاظتی طلسم هایی سخت و انرژی گیر با اوراد طولانی هستن ... ابتدا خود طلسم رو روی تخته سیاه می نویسم و بعد از اینکه خوب توضیحاتشو حفظ کردین، در طرف دیگة سالن اونو تمرین می کنین ... کارآگاه ها فقط سطح یک این کلاس رو می گذرونن ... من در این دو سطح، طلسم های ضدّ آپارات، ضدّ پورتکی، رازداری، سیاه نمایی، ضدّ مشنگ و امثال اینا و راه های خنثی کردنشون رو بهتون یاد میدم ... کارمونو با طلسم ضدّ آپارات شروع می کنیم ...

******************

کلاس بعدی، کلاس جادوی سیاه بود. ابرفورث، استاد این درس، در شروع کلاس توضیحات کوتاهی را دربارة آن داد: جادوهای سیاه جادوهایی هستن که روی موجودات سیاه اثر زیادی ندارن؛ اما روی موجودات جادویی سپید، می تونن اثرات بسیار بدی داشته باشن. در استفاده از اونا باید دقت داشته باشین ... چون خیلی خطرناکن و اکثراً هم مرگ های فجیعانه ای رو به دنبال دارن ... از اونجا که افراد زیادی از این جادوها خبر ندارن، پس این طلسم ها از لیست طلسم های ممنوعة وزارتخونه در اومدن. کارآگاهها فقط سطح اول این شاخه از  جادو رو یاد می گیرن.

******************

کلاس بعدی، کلاس جادوهای ترکیبی بود. نیک، استاد این درس، پس از ورود به کلاس و احوالپرسی با دانش آموزان، توضیحات کوتاهی را درباره ی آن داد:

_جادوهای ترکیبی در واقع هنر ترکیب کردن جادوهای مختلف هستند؛ پس هیچ طلسم خاصی رو در این کلاس یاد نمی گیرین ... کارآگاهها تا سطح دو رو یاد میگیرن ... ترکیب کردن جادوها با همدیگه خواصشون رو تغییر میده و در اکثر موارد قویترشون می کنه و اگه یه جادوی سیاه با یه جادوی سفید ترکیب بشه، خیلی قوی تر میشه و همچنین خطرناک تر؛ پس این رو در آخر یاد می گیرین.

******************

کلاس بعدی، جادوی سپید بود. استاد این درس هم خود نیک بود و همانند کلاسهای قبلی، توضیحات کوتاهی را در ابتدای کلاس در مورد درس داد:

_جادوهای سپید بسیار سخت هستن. اکثراً به صورت نور هستن و بیشترشون هم چیزی به نام اخگر ندارن ... از محبت و پاکی سرچشمه می گیرن ... قدرت زیادی می خوان و انرژی زیادی می گیرن ... کارآگاه ها یک سطح از این علم رو یاد می گیرن ... این طلسم ها روی موجودات سپید تاثیر زیادی ندارن؛ اما تأثیراتشون روی موجودات سیاه وحشتناکه ... کارمونو با طلسم ...

******************

مک گوناگال، استاد درس تغییرشکل عمومی، گفت:

_تغییرشکل عمومی شامل تغییرِ شکل اجسام بی جان و همچنین جانداران غیرانسانه ... کارآگاه ها تا سطح 10 رو می خونن ... کارمونو با طلسم ....

******************

مک گوناگال گفت: همونطور که می بینین، استاد درس تغییرشکل تخصصیتون هم خود من هستم ... تغییرشکل تخصصی مربوط میشه به تغییرشکل های انسانی و دو نوعش وجود داره ... یکی آنیماگوس شدن که تبدیل انسان به حیوانه و دیگری هم تبدیل انسان به یه انسان دیگس که اینم چند راه داره که از مهمترین و معروفترینش استفاده از معجونه چندعصارس؛ البته همونطور که می دونید، پروفسور دامبلدور و پروفسور فلامل به همراه پروفسور دامبلدور مرحوم یه شیوة جدید رو واسه ی تغییرشکل کشف کردن ... این روش عیب ها و محاسنی داره ... محاسنش اینه که خیلی سریع و راحته و واسه بازگشت هم لازم نیست تا یه ساعت صبر کنی و فقط یه چشم بهم زدن کافیه، ضمناً صدا رو هم تغییر میده؛ اما عیب این روش اینه که میشه فقط به یه شکل تبدیل شد و اگه کسی بخواد به شکل دیگری تبدیل بشه، باید سه روز هیچگونه تغییرشکلی رو چه به صورت انسانی و چه به صورت حیوانی انجام نده تا بعدش بتونه به یه شکل دیگه تبدیل بشه ... در این کلاس، من همین روش رو بهتون یاد میدم و بعدشم بهتون کمک می کنم تا آنیماگوس بشین.

جرقه ای در ذهن های دانش آموزان روشن شد ... هری واقعاً شوکه شده بود ... این آرزوی او بود که مثل پدر و پدرخوانده اش آنیماگوس شود.

مک گوناگال ادامه داد:

_یاد گرفتن روش تبدیل به یه انسان دیگه، کار خیلی سختیه ... من مقدماتش رو واستون میگم ... اول همه رو حفظ می کنید و بعدش  هم در اون طرف سالن، تمرین می کنین.

مک گوناگال پس از گفتن این سخنان، چوبش را تکان داد و نوشته هایی روی تخته ظاهر شد:

_تمرکز مطلق، همراه با سرعت و البته همراه با نهایت دقت، موجبات انعطاف پذیری بدن را فراهم می سازد ... تمرکز کامل بر شکل موردنظر و تمام اجزای آن باعث می شود که بدن بتواند تغییرشکل دهد ...

******************

دانش آموزان با دیدن هاگرید، به عنوان استاد درس حیوانات جادوییشان بسیار خوشحال شدند؛ البته میشد دراکو را در این مورد استثنا دانست. 

هاگرید استقبالی بسیار گرم و مهربانانه از آن ها به عمل آورد. همان بغل کردنش، در صورت تداوم برای ستون فقرات یک ورزشکار قوی هیکل هم کافی بود!

هاگرید پس از سلام و احوالپرسی و خوشامدگویی مهربانانه اش، توضیح داد:

_این درس رو قبلاً هم داشتین ... اما این یکی با اونا یه مقدار فرق داره ... پروفسور دامبلدور از من خواسته تا یه جونورای خاصی رو بهتون آموزش بدم و البته راه های استفاده یا مقابله با اونها رو هم همینطور. کارآگاهها هم تا همین سطح هفت رو می خونن. اولین حیوونی که می خوام بهتون آموزش بدم ((لرد شب)) هست. این حیوون رو فرمانروای تمام موجودات سیاه می دونن. بعضیا اون را افسانه می دونن؛ ولی در واقع وجود داره و افسانه نیست. واسة اون هنوز هیچ راه مقابله ای پیدا نشده. بهتون پیشنهاد می کنم که از فنون فرار در مقابل اونا استفاده کنین. هرگز نباید در این مواقع قهرمان بازی دربیارین و بخواین باهاشون مقابله کنین. این حیوون یه رعدی داره که به هر چیزی بخوره، اونو نابود می کنه؛ پس باید حسابی حواستون جمع باشه. من روش حملش و راههای فرارشو بهتون یاد میدم ...

******************

پروفسور اسلاگهورن، استاد درس معجون سازی، پس از خوشامدگویی به دانش آموزان، توضیح داد:

_تا حالا شش سطح از درس معجون سازی رو خوندین و در این کلاس تا سطح چهارده رو می خونین. کارآگاهها تا سطح دوازده رو می خونن. این علم خیلی پیچیدس و اونی که شما تا الان خوندین، گوشة ریزی از علم معجون سازی بوده که ازش به عنوان مقدمة این علم یاد میشه؛ اما دیگه وقتشه که اونو به صورت پیشرفته یاد بگیرین و از کاربرد اون در علوم دیگه استفاده کنین ... کارومونو با معجون ...

******************

نیک که مسئولیت کلاس هنرهای ذهنی را بر عهده گرفته بود، در مورد کلاسش توضیح داد:

_از اونجا که اکثر کلاسهای دوئل شما در ترم قبل به هنرهای ذهنی مربوط میشد، ما نمره ی دوئلتون رو به عنوان نمره ی سطح اول هنرهای ذهنی هم در نظر گرفتیم؛ پس شما در این کلاس از سطح دو شروع می کنین و تا سطح چهار رو می خونین و با توجه به اینکه کارآگاه ها بیشتر از سطح دو رو در دوره هاشون نمی خونن، همین واسة شما کافیه؛ اما همونطور که من به هری قول دادم، یه روشهایی رو که فقط و فقط مخصوص من و آلبوس بود، بهتون یاد میدم؛ اما این مربوط میشه به بعد از پایان دروس سطح چهار!

******************

در هنگام درس درمانگری، سالن به شکل یک درمانگاه مجهز درآمده بود. مادام پامفری در مورد این درس توضیح داد:

_توی جنگ ها همیشه یه عده زخمی میشن که لازمه بهشون رسیدگی بشه؛ پس لازمه این علم رو یاد بگیرین ... سطح اولش رو به کارآگاه ها هم یاد میدن و درمانگرهایی مثل من، چهار سطح از این علم رو می خونن و الان قراره من همة چیزهایی رو که تا حالا خوندم، به شما یاد بدم؛ یعنی همة اون چهار سطحو. وقتی این دروس رو تموم کردین و مدرکش رو گرفتین، می تونین توی سنت مانگو استخدام بشین ... واسه ی آموزش این علم، باید از صفر شروع کنیم ...

******************

وقتی که دانش آموزان برای کلاس تاریخ جادو وارد سالن شدند، ابتدا هیچ چیزی ندیدند تا اینکه یک صدای آشنای گرم و صمیمی را شنیدند:

_سلام بچه ها ... خوشحالم که بازم می بینمتون ...

همگی ناباورانه و به سرعت به طرف منبع صدا برگشتند و با دیدن چشمان آبی و نگاه نافذ دامبلدور، از تعجب دهانشان باز ماند؛ اما چه حیف که قامت دامبلدور فقط در حدود یک تابلو بود!

_خوشحالم که آقای مالفوی رو توی جمعتون می بینم.

سپس رو به هری کرد و گفت: خوشحالم که تصمیم درستو گرفتی، پسرم.

نگاه متحیرانة هری به سمت دراکو برگشت و توانست قطره اشکی را که در چشمان او حلقه زده بود، بیابد.

دامبلدور در ادامه ی سخنانش گفت:

_این درس واقعاً واسة شما لازمه ... شما شش سطح از این علم رو خوندین و همیشه فکر می کردین درس بی خودیه؛ اما همونطور که کارآگاه ها هفت سطح از این علم رو می خونن، شما هم باید سطح هفت رو بگذرونین و منم این مسئولیت رو به عهده گرفتم؛ چون می خواستم مطالب مفیدی رو بهتون یاد بدم که واقعاً به دردتون بخوره ... در ابتدا هم می خوام یه خورده از مطالب گذشته ای رو که خیلی سرسری ازش گذشتین، واستون یادآوری کنم ...

******************

همانطور که دانش آموزان حدس می زدند، تدریس درس ریاضیات جادویی را ساحره ویکتور، استاد سابق این درس بر عهده داشت. از آنجا که ارنی و جیمز و پترا، هر دو سطح این درس را قبلاً گذرانده بودند، در هنگام این درس استراحت داشتند و بقیه را در سفر زمان همراهی نمی کردند.

ساحره ویکتور توضیح داد:

_پروفسور دامبلدور مرحوم خواسته که شما هر دو سطح این علم رو بخونین و مدیرة مدرسه هم این وظیفه رو بر عهدة من گذاشتن ... کارآگاه ها هم همین دو سطح رو می خونن ... ریاضیات جادویی بر پایة منطق و استدلاله و به حل معماهای مختلف کمک می کنه و با آموختن اون میشه از اعداد در راه جادو استفاده کرد ... این علم نقش مهمی در جادوها و اختراعشون داره؛ ولی متأسفانه اعتنای چندانی بهش نمیشه ...

******************

تدریس درس جادوی درون را به ابرفورث سپرده بودند. بدون هیچ گونه مقدمه یا سلام و احوالپرسی، شروع به توضیح دادن کرد:

_این علم، مادر همة علوم جادویی دیگس و به شما یاد میده که جادو چیه و از کجا میاد و چطور میشه کنترلش کرد و از اون طلسم ساخت و ازش استفاده کرد. برای اختراع یه طلسم، یه مثلث اصلی وجود داره که اینها هستن: جادوی ترکیبی، جادوی درون و ریاضیات ... همونطور که می بینین یکی از ارکان اصلیش همین درسه؛ جادوی درون طلسم ها رو به وجود میاره و با ترکیب جادوها، چند طلسمِ مختلفِ به وجود اومده رو مخلوط می کنن و با استفاده از ریاضیات هم ورد مناسبی رو پیدا می کنن که جادوی موردنیاز اون طلسم رو در بدن برانگیخته کنه و این جادو به وسیة چوب جادو یا دست به بیرون بدن پرتاب میشه ... در این کلاس روشهای اختراع جادو رو هم یاد می گیرین ... کارآگاهها فقط سطح اول این علم رو یاد می گیرن؛ اما قراره شما چهار سطح از این علم رو یاد بگیرین ... اگه بتونین هر چهار سطح رو بگذرونین، دیگه توی نبردهای طولانی می تونین انرژیتون رو حفظ کنین و این یه عامل خیلی تعیین کننده و مهمی درنبرده.

******************

پس از یک هفته کلاس های مداوم و طولانی، کلاس دوئل به عنوان حسن ختام کار آن ها بود. نیک که تدریس این کلاس را هم بر عهده داشت، توضیح داد:

_این کلاس هم مثل ترم قبلیه و فنون دوئل رو یاد می گیرین و یه دوئل های آزمایشی رو هم انجام میدین ... کارآگاه ها هم تا همین سطح دو رو یاد می گیرن ...

******************

پس از یک هفته آموزش طاقت فرسا و بسیار سخت، مک گوناگال به لطف ساعت زمان یک روز کامل را به آنها استراحت داد. همه ی دانش آموزان که در گذراندن این راه سخت مصمم بودند، آن روز را به طور کامل به استراحت گذراندند و هری هم موفق شد لحظه ای جینی را از فاصله ی دور ببیند.

 

گزارش تخلف
بعدی