در این سایت داستان من به صورت زنده ارائه می شود.
به نام خدا
سلام. من نویسنده ی داستان پیمان مرگ، ادوارد، هستم ... توی این سایت می خوام داستانمو ارائه کنم ... امیدوارم اوقات خوشی رو داشته باشین و از خوندن داستانم لذت ببرین ...
اینم لینک کلی داستان پیمان مرگ:
http://good-life.ir/downloads.php?do=file&id=1157
- نوشته شده در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ |
- نظرات - ۱۶ |
- نظر بدهید
نظرات:
ادامه داستان |
«محمدرضا» میگوید: |
«سلام.ببخشيد نمي خوايد داستانتون رو ادامه بديد؟» |
آخر داستانت خیلی افتضاحه...خیلی |
«یه منتقد به آخر داستانت» میگوید: |
«سلام اوایل داستانت خیلی زیبا بود...اواسطش هم بد نبود و داشتی خوب پیش میرفتی...ولی آخر داستانت مخصوصا فصل 60 به بعد واقعا داستانت افتضاح شد... من اصلا این طور داستانی که همه رو توش کشتی متنفرم...تازه آخرشم که فیلم هندیش کردی... پترا اول خواهر جیمزه بعدش خواهر نویله بعدش خواهر هریه...پیتر عموی هریه پدر جیمزه...بابا این چه طرز داستان نوشتنه...اولش واقعا زیبا بود اما آخرش رو واقعا بد داری تموم میکنی...اصلا خوشم نیومد...میتونستی خیلی بهتر از اینا تمومش کنی...» |
پاسخ |
«محمد» میگوید: |
«از شما به خاطر نظراتتون تشکر می کنم... لین جان این طرز تفکر به مرور برمی گرده ... توی داستان رولینگ جلد ششم در پایانش یه شمایل کلی از این اتفاق افتاد که خیلی از فن نویس ها رو به این سمت کشوند ... ولی من به تدریج این طرز تفکر رو برمی گردونم ... مشکل من با هرمیون هم غرورشه ... نه من تنها ... من نظرخواهی کردم از خیلیا ... کمترین درصد محبوبیت مال هرمیونه! و اما مهران جان ... با عرض معذرت ... راستش جینی با هری ازدواج می کنه ... داستان رولینگ بر این مبنا نوشته شده ...از همون اول داستان می بینی که یه خونواده ی بزرگ فقط یه دختر دارن که یه سال از هری کوچیکتره و با دیدنش احساس خجالت بهش دست میده و واکنش هایی که نشون میده ... اینا همش به مبنای اون طرحیه که رولینگ نوشته ... من به خودم اجازه ی تغییر این اصول رو ندادم. بازم از نظراتتون ممنونم.» |
لین |
«لین » میگوید: |
«در ضمن هری و دوستاش احمقن که فکر کردن اگه دخترا رو نبرن اونا در امانن ابن موضوع خیلی اعصابمو خورد کرد» |
لین |
«لین» میگوید: |
«داستانت خیلی قشنگه ولی مشکل تو با هرمیون چیه؟» |
مهران |
«مهران» میگوید: |
«سلام ممنون از داستان زیبات یه نظری داشتم دمتگرم این هری با جینی ازدواج نکنه نکنه » |
مهران |
«مهران» میگوید: |
«سلام ممنون از داستان زیبات یه نظری داشتم دمتگرم این هری با جینی ازدواج نکنه نکنه » |
مهران |
«» میگوید: |
«سلام ممنون از داستان زیبات یه نظری داشتم دمتگرم این هری با جینی ازدواج نکنه نکنه » |
بجنب دیگه!! |
«علی» میگوید: |
«تورو خدا زودتر بنویس!! مردیم از بس منتظر موندیم!» |
سلام |
«پروتی» میگوید: |
«سلام بلاخره ادرس وبلاگ این دوستمون با زور گرفتم» |
تشکر |
«محمد» میگوید: |
«نمی دونم چی بگم آبجی...فقط یه دنیا تشکر!» |
از طرف آبجی |
«شبنم نجارپور» میگوید: |
«سلام عزیزم.جیگر آبجی» |
از طرف آبجی |
«شبنم نجارپور» میگوید: |
«سلام عزیزم.جیگر آبجی» |
از طرف آبجی |
«شبنم نجارپور» میگوید: |
«سلام عزیزم.جیگر آبجی» |
از طرف آبجی |
«شبنم نجارپور» میگوید: |
«سلام عزیزم.جیگر آبجی» |
از طرف آبجی |
«شبنم نجارپور» میگوید: |
«سلام عزیزم.جیگر آبجی» |